ستایش زبان فارسی در نامۀ انگلس به مارکس
به گزارش آب مایه حیات، برای وایتلینگ [سوسیالیست مشهور آلمانی] بسیار متأسف ام که فارسی نمی داند. زیرا اگر با این زبان آشنایی داشت، می توانست آن زبان جهانی که در آرزو داشته را بیابد. - از نامۀ انگلس به مارکس در سال 1853
آب مایه حیات ؛ علیرضا جلیلیان- برای وایتلینگ بسیار متأسف ام که فارسی نمی داند. زیرا اگر با این زبان آشنایی داشت، می توانست آن زبان جهانی که در آرزو داشته را بیابد. تاریخ این نامۀ انگلس به مارکس 6 ژوئن 1853 است. همان سالی که ویلهلم وایتلینگ - سوسیالیست مشهور آلمانی - در جست و جوی زبانی جهانی برای مکتب خود بود.
هرچند او در نهایت زبان مادری خود را برگزید، اما هنرمندان آلمانی زبان فارسی را در کشور او، همیشه و از دیرباز به سان گوهری گرامی، ارزشمند می شمردند. چنان که وقتی آدام اولئاریوس در سال 1653 گلستان سعدی را به آلمانی برگرداند، در مقدمۀ ترجمۀ خود نوشت: از این پس، مرا پارسی آلمانی خواهند نامید و دوست او، پاول فلمینگ نیز همیشه تاکید داشت ما را سپاس باید داشت که فارسی را وارد کشور آلمان کردیم.
زبان شکرین فارسی، میراث گران مایه ای است که سده هاست به سان سروی تنومند، از لابه لای گردبادهای سهمگین حوادث گوناگون، قامت بر افراشته خود را به سلامت به در برده است تا آهوی کوهی ابوحفض سغدی را به هزارۀ دوم آهوی کوهی شفیعی کدکنی برساند و زمانی از دهان جان حکیم فردوسی برآمده باشد و زمانی دیگر از لبان ه ظرافت شعر شاملو، تا غزل حافظ را به سایه بسپارد و صلابت کلک بیهقی را به زرین کوب واگذارد.
چنانکه هم جان شوریدۀ شمس تبریزی را حیرت افکنده باشد : زبان فارسی را چه شده است بدین لطیفی و خوبی؟ که آن معانی و لطایف که در پارسی در آمده است در تازی در نیامده است؟
هم پوشکین روسی را شیفتۀ خود کند: درست است که ما سرزمین یخبندان و هوای سردی داریم، اما روسیه است که شما در آن احساس غربت نمی کنید. چرا که اینجا حافظ و سعدی نام هایی آشنا هستند.
بی راهه نیست اگر متکلمین اسلامی [سیوطی، ذهبی، ابن الجوزی، ابن عدی] از روی همین لطافت پارسی می پنداشتند : هرگاه خداوند ارادۀ امری کند که در آن نرمی باشد، به فرشتگان مقرب به فارسی دری وحی می فرستد، و چون کاری خواهد که در آن خشونت باشد، آن را به عربی وحی می نماید.
زبان پارسی، و شعر پارسی که یوهان هردر[ فیلسوف آلمانی] آن را دختربهشت زمینی نامیده است، آن درونمایه و استواری را داشته است که خیام و فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ را در سایه خود بپروراند و نثرهای دلفریبی چون تذکره الاولیا را بیافریند.
مقالۀ شکوه مند آن ماری شیمل، با نام تأثیر شعرفارسی در شرق و غرب به روشنی دامنۀ نفوذ این زبان گرامی را در فرهنگ جهانی نشان داده است و نیز سخن رندانۀ گرهارد دورفر در مقاله نفوذ زبان و ادبیات فارسی در میان ترکان که : در قرن پانزدهم و شانزدهم حتی روستاییان ترک آسیای میانه زبان فارسی را خوب می فهمیدند، از این رو، رساله ای نوایی بر ضد فارسی نوشته است، به زبانی است که دو سوم آن فارسی است زبان پارسی، پشتوانه پرمایه.ای از اندیشه ورزی دارد و هرگز نمی توان آن را به مقام یک زبان، با مجموعه ای از قراردادهای دستوری فروکاست.
حتی زمانی که بسیاری از اندیشمندان ایرانی کتاب های خود را به زبانی دیگر می نوشتند، پشتوانۀ فکر آنها زبان فارسی شان بود. به تعبیر پرویز اذکایی: نکتۀ اساسی و بااهمیت آنکه زبان عربی برای علمای ایرانی صرفا قالب بیان معانی بوده است، لیکن محتوای فکری - فلسفی و علمی - ادبی یا به طور کلی معانی یکسره ایرانی و همانا فارسی اندیشی بوده است.
در روایت مشهور ابن طیفور بغدادی آمده است: هل المعانی الا فی لغه العجم، اللغه لنا و المعانی لهم (معانی و بلاغت جز در زبان فارسی نیست، زبان از عرب است و معانی از ایشان باشد).
هم از این روست که دکترسیدجواد طباطبایی معتقد است: علت این که ادب فارسی در فاصلۀ شروع سدۀ هفتم تا شروع سدۀ نهم به چنان مرتبه ای رسید که فراتر رفتن از آن تا به امروز نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است، از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه ای در ادب نیست، بیان خاطرۀ قومی مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده اند.
بنابراین، زبان گران مایۀ پارسی را می بایست میراث مشترک همۀ قومیت های ایرانی دانست و هیچ قومی را در ایران نمی رسد که آن را منحصر به خود و یا پاره ای جدا از خود بداند.
زبان پارسی را زور هیچ سر نیزه ای چنین به کام این مردمان شیرین نکرده است. آیییه ای وشن است که فرهنگ دیرینه سال مان را در آن به دیدن نشسته ایم. آیینه ای که هزار بار اگر شکست، باز آیینه است: دیر زی ای عشق خوش سودای ما
منبع: عصر ایران